رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

دخترم رها

رها وخوشمزگی ها

دختر کوچولوی من هر روز و هر روز شیرین تر و خوشمزه تر می شی و منو بابایی با وجود تو فقط می خندیم . چند روز پیش خونه فالی جون بودیم و موقع اومدن فالی جون چند تا پیتزا برات گذاشت توی ظرف و تو گفتی اینا رو الان بابام می خوره بعد فالی جون گفت ای بابا اخه بابات بی تربیته و تو یه دفعه گفتی فالی جون مگه بابامو تو به دنیا نیووردی پس چرا تربیتش نکردی ؟؟؟؟؟ قیافه فالی جون یه سوالی که برات پیش اومده بود این بود که چرا الان که بابام و امین بزرگ شدن فالی جون موهاش سفید نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و اما ماجراهای شیرین پیش دبستانی :بهتون انگاری 12 امام رو یاد دادن بهت می گم رها 12 امامو بگو می گی امام اول امام دوم و........ می گی من یاد گرفتم ...
19 آبان 1394

رها و ماجراهایش

رها کوچولوی قصه زندگی منو بابایی این روزا داری چیزای جدیدی تجربه می کنه یه وقتایی فکر می کنم ذهن و روح تو درست مثل یه کاغذ سفیده که داریم روش می نویسیم و پرش می کنیم خودت و اطرافیانت ،بنابراین منو بابایی باید خیلی حواسمون باشه که روی کاغذ سفید تو چی می نویسیم چون اگر اشتباه کنیم شاید نتونیم از پاک کن استفاده کنیم . از اول مهر هفته ای دو روز کلاس فارسی داری وداری الفبای فارسی یاد می گیری ،چند روز پیش بهت گفتم رها امروز چی یاد گرفتی ؟گفتی اون حرفی که مثل c هست و یه نقطه بالاش داره ،کلی حرف c رو چرخوندم فهمیدم منظورت هست ن، تو کلاس ژیمناستیک همه پسرن به جز تو و مربی ها هم مرد هستن و چون بچه ها زیادن مربی ها بچه ها رو با فامیل صدا می زنن...
11 آبان 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم رها می باشد